يخبندان زندگي عليرضا نسيمي شاعر مداد زرد

 

عابرانه

رد چند حرف

يک.دو.سه…هزار

هر چه پاره می شوند کفشهای وصله دار

شاعرانه/سايه های بخش بخش/بی نگاه

منگ در شلوغی اتاقهای انتظار

ساحرانه نه!صدا صدا ـ کمی سکوت کن !-

:از مسافرين محترم به مقصد مزار…

ساک مرد عکس يک سياه سر کنار در

سرفه های خشک وداستان سوت يک قطار

لحظه ها. دقيقه ها.شتابها وهفته ها

ماههای خواب در چراغهای بی شمار

بعد هر چه باد وهرچه باد وهر چه هر چه باد

چرخش تمام حرفهاش حول يک مدار

*

ايستگاه هفتم خيالهای خوب – خوب

يک نفر پياده می شود

يک نفر سوار

«علي‌‌رضانسيمي» متولد 1353 در شيرازخبرنگار و ويراستار روزنامه‌هاي «نيم‌نگاه»، «سبحان»، «تحليل روز» و «افسانه» و…

نويسنده كتاب ” بيناي سنجي مخاطب ” (مجموعه شعر نو) .

نويسنده كتاب داستان “ماه پناه ” ويژه دفاع مقدس .

وقتي كه براي ديدار تنهايي خود به قلات رفته بود اسير يخبندان شد و روز بعد با سپيدي برف كفن پوش .

شاعر آزاد كه هيچگاه نخواست زير نظر ارگاني باشد به تنهايي سرپرست خانواده اي بود كه نه مهر مادر داشت و نه سايه پدر .

تنها يك جمله مي ماند . آخرين جمله اي كه در نگاه نگران خواهر گفته ميشود .

خواهر : چتر با خودت ببر . بارون مياد .

عليرضا نسيمي : پس كي بره زير بارون!

بیشتر بخوانید  مثل سرزمین سبز توی جاده بین راه

17 دیدگاه در “يخبندان زندگي عليرضا نسيمي شاعر مداد زرد”

  1. بسيار از اين خبر متاثر شدم .
    هميشه باراني ترين انسانها رو سرما از بين ميبره .

  2. از شما دوست عزيز به خاطر اينكه اين خبر را با نثر زيباتون قرار داديد متشكرم .
    عليرضا نسيمي همانطور كه شما گفتيد آزاد بود حتي پس از فوت هم دوستانش تصميم گرفتند خودشون مخارج رو متقبل بشند تا زير نظر ارگاني قرار نگيره و همين كار را هم كردند كه من از اينجا از همشون تشكر ميكنم .

  3. دارم خودم را توی آغوش تو می بینم
    [دارند خنثی می کنند این آخرین مین را]
    تو خواب های خسته ام را در بغل داری
    [می آورند از جبهه یک تابوت غمگین را]
    آخرین پنجره با عناوین زیر به روز شد:
    خبر چاپ شماره دوم نشریه همین فردا بود
    نگاهی اجمالی به مطالب نشریه
    و شعر که منتظرش بودی

  4. عزاداران اهسته میگریستند تا شعرهایش نفهمند که شاعرشان مرده…..
    i sholld be glad of another dead(T.S.Eliot

  5. سلام.
    اینجا لینک خبر جشن تولد سایت پرشین بلاگ برای شما دوست عزیز گذاشته می شود. از همین جا شما وبلاگ نویس محترم را به این جشن با حاشیه های ادبی خاصش دعوت می کنیم.

    با تشکر
    دبیر کانون ادبی پرشین بلاگ

  6. این روزها دلتنگی هایم را عجیب خواب می بینم و با علی درد دل می کنم در خواب. کاش هنوز بود تا کنار یکی از ستونهای تالار حافظ با اون لبخند و سکوت یه نخ سیگار تعارفی می کشیدیم. راستی برف امسال نوبت کداممان خواهد بود؟!!

    1. ۱روحش شاد و‌یادش مانا و‌ماندگار .
      چه جالب که این مرد بزرگ‌نامشون با بنده یکی‌ است و‌چه جالب تر که ایشون شاعر بودند ومن هم‌گاه جسارت به اهل ادب دست به قلمم و خیلی دوست دارم که یک حس خوب از جانب ایشون داشته باشم و بتونم برای ایشون پیامی و انتقال داده باشم .

  7. علی نسیمی ..دوست خوب و …با هم عضو هییت مدیره کانون شعر باران بودیم وقتی فوت کرد من به اقتضای شغلم رشت بودم و وقتی خبر دار شدم شوکه…خیلی دلم میخواست مثل نسیمی شعر بگم ..او خیلی شاعر تر از من بود…یادش گرامی لینکش هنوز توی وبم هست و هنوز بهش سر میزن…

  8. با سلام به همه دوستان و طرفداران علیرضا نسیمی پسر خاله ی من یک مرد واقعی با تمام خصلت های خوب و غم از دست دادنش سخت ترین واقعه واسه همه فا میل بود و هست و با وجود ۸ سال گذر زمان هیچ وقت غم از دست دادنش کهنه نمی شه.

  9. کسی که همیشه تو یاد و خاطره دوستاش باقی خواهد ماند, نمی دونم چی شد که امشب یهو توی گوگل اسم علی عزیز رو زدم, دلم برای کارهاش و خودش تنگ شد , دوست محجوب و خوش اخلاق سالهای دور, کسی که هنوز رفتنش رو باور نکردم. روحش شاد

  10. سلام به همه دوستان علی عزیز
    ده سال از رفتن برادر عزیزم میگذره مثل اینکه دیروز بود .
    علی مهربونم خیلی دلم برات تنگ شده ،بخصوص برای شعرخوندن های با احساست.تا وقتی بمیرم عاشقانه دوست دارم
    .خواهرت

  11. علی مهربونم
    خیلی دلتنگتم،کاش بودی
    ده سال گذشت و هنوز نبودنت رو باور نمیکنم .همیشه چشم انتظار آمدنت هستم …خواهرت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *